مقدمه کوتاه، برای درک و فهمیدن دروغهای تاریخ، تمام مطالب وبلاگ های انوش راوید را با دقت و در فرصت های مناسب بخوانید، و همچنین در این بازار آشفته اطلاعات و سیاست تشخیص مقالات دروغگو ها و دشمنان ایران کاری مشکل است که بزودی در این باره توضیحاتی میدهم.
داستان دروغ قادسیه
دشمنان می خواهند مانند بقیه داستان هایشان، قادسیه را هم بنای شکست ایرانی ها بدانند و با یک تیر چند نشان بزنند، اول بگویند ایرانی ها چندین ملت جدا هستند و بسیار ضعیف و آسیب پذیر، و دوم بگویند که براحتی بجان یکدیگر می افتند و خیانت و شکست و غیره، و سوم بگویند اسلام نه توسط فرهنگ، بلکه با زور و جنگ و خون به ایران بزرگ آمده است، و بسیاری چیز های دیگر بگویند.
در مورد قادسیه آمده است، "رستم به پیش آمد.... و چهار ماه بین حیره و سیلحین اقامت کرد، بی آنکه اقدامی نسبت به مسلمانان به عمل آورد و یا با آنان بجنگد...... مشرکان [ایرانی ها] حدود یکصد و بیست هزار تن بودند و سی پیل و پرچم بزرگی داشتند........ عده مسلمانان بین نه تا ده هزار تن بود......"، (بلاذری ـ فتوح البلادان).
سپاه ایران بنا بر آنچه آمده است بسیار مجهز تر از سپاه اعراب بوده است، و بلحاظ تعداد نیز برتری چشم گیری داشته اند. با توجه به امکانات آن زمان سلاحهای مورد استفاده جز شمشیر و نیزه و تیر و کمان نمی توانسته چیز دیگری باشد. دو سپاهی که با شمشیر و نیزه میجنگند باید فاصله بسیار کمی با یکدیگر داشته باشند، با شمشیر و نیزه نمیتوان از فاصله دور جنگید. تنها سلاحی که میتواند با فاصله مورد استفاده قرار بگیرد تیر و کمان است که اگر کماندار قدرت بازوی کافی داشته باشد و کمانش از بهترینهای آن زمان بوده حداکثر میتوانسته تیرش را تا فاصله 40 یا 50 متری پرتاب کند و این فاصله اگر تیر قرار باشد بدن دشمن را سوراخ کند باید به کمتر از این نیز تقلیل پیدا میکرد.
بیش از این جنگ می آیند کلی زمینه سرایی می کنند و می گویند، وضع اخلاق و دین در ایران از بین رفته بود و ساسانیان ضعیف بودند و....این دروغها را دوباره نویسی نمی کنم چون بفراوانی در همه جا در دسترس است.
نمونه از مطالب دروغ ــ "ابو رجاء فارسی از پدرش و او از جد وی مرا روایت کرد: من در نبرد قادسیه شرکت جستم و آن زمان مجوسی بودم. چون تازیان تیری سوی ما رها میکردند، میگفتیم دوک دوک که مراد از آن مغازل است. آن دوکها همچنان بر ما می بارید تا کارمان ساخته شد. گاهی یکی از مردان ما از کمان خود ناوکی رها میکرد و آن بر جامه کسی آویزان میشد و از آن بیشتر کاری نمیکرد و زمانی میشد که تیری از تیرهای ایشان زره محکم و جوشن دو لای مردان ما را می شکافت" (بلاذری ـ فتوح البلادان). در این روایت غیر واقعی بودن شرح حوادث بخوبی مشهود است، نباید این پرت و پلاها را بجای تاریخ قبول کرد، فکر و تحلیل کنید و بررسی نمایید. چگونه ممکن است سپاهی ده هزار نفری یا با اعدادی غیر واقعی و مختلف، با باراندن تیر سپاهی یکصد و بیست هزار نفری را نابود کند؟. فرض کنیم که ده هزار نفر یا تعدادی مختلف از عشایری که اعداد متفاوتی ذکر شده است، و در هر صورت اگر سپاه عرب روی یک خط مستقیم و افقی هر کدام نیم متر از زمین را اشغال کرده باشد، این خط از نقطه آغاز تا پایان آن خطی بطول پنج تا ده هزار متر خواهد بود، در مقابل این سپاه، ایرانی ها صف کشیده اند، 120 هزار نفر سپاه ایرانی با هر نوع آرایشی که متصور باشد، حتی اگر با فاصله یک متری از دشمن و روبروی یکدیگر صف کشیده باشند، غیر ممکن است که سپاه تازی بتواند با استفاده از تیر و کمان با توجه به فاصله لازم برای کارساز بودن تیر، بر ایرانی ها پیروز شده باشند. اگر سپاه ایران حتی در ده صف 12هزار نفری و هر صف با یک متر فاصله و پشت صف جلوئی ایستاده باشند فاصله های ایجاد شده پیروزی اعراب را ناممکن میکند. هر نوع آرایش دیگری نیز همین معضل را به همراه خواهد داشت. غیر ممکن است که تازیان توانسته باشند بیش از زمانی کوتاه در مقابل سپاه رستم دوام آورده باشند.
اگر فرض شود که هر دو سپاه پس از ساعاتی تیرانداختن های اولیه عاقبت به جنگ تن به تن وارد میشوند، در این جنگ چون سلاح دیگری جز شمشیر، گرز، تبر و یا نیزه وجود ندارد و جنگی لزوما تن به تن است، چگونه میتوان تصور کرد که هر نفر از اعراب توانسته باشد بر 12 نفر سپاه مجهزتر ایرانی پیروز شده باشد!؟
عزیزان کمی بیاندیشیدش، شما توانایید و باید دروغهای دشمنان را دور بریزید، مقاله:
لشکر و جنگ در دوره های تاریخ (انوش راوید) را مطالعه نمایید تا بسادگی دروغها را باور نکنید.
در تحقیقات دانشمندان الکی و آبکی یکی از دلائل پیروزی اعراب بر ایرانی ها سبک بودن و سرعت عمل تازیان عنوان شده است. چنین توجیهی ازاساس غلط است. اگر این فرضیه را بپذیریم باز هم یک تازی که در حال دویدن است باید از سد 12 نفر سپاه ایرانی که ایستاده اند عبور کند، با توجه به حد توانائی بدن انسان، آن فرد تازی اگر"قهرمان" دویدن از روی مانع هم باشد قبل از رسیدن به آخرین صف از پای در میآمده است.
آنچه بنام تاریخ بجای مانده است، ملغمه ای از روایت هائی است که مملو از رجز خوانی و توجیهی جز تقدیر الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد. در واقعی بودن این روایتها باید تردید کرد و با بررسی های علمی و انتقادی، تاریخ واقعی را از درونش استخراج کرد، کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است. انوش راوید از شما دعوت می کند هوشیار باشید و تاریخ و تاریخ اجتماعی را باز اندیشی کنید، و مچ دشمنان دروغگو را بگیرید و افشایشان کنید.
دروغگویان می گویند، رستم فرخزاد علاقه ای به جنگیدن نداشته است!، چرا؟ رستم به چه دلیل بیش از سه ماه در مقابل تازیان اردو میزند و از شروع جنگ روی گردان است؟ سه تا چهار ماه اردو زدن در بیابان مستلزم ارتباط دائم با پایتخت است. یک لشگر 120 هزار نفری باید مداوم بلحاظ روحی و غذا و علوفه تامین شود، بنا بر این عقل سلیم میگوید که جنگ هر چه زودتر باید آغاز شود و رستم نمی توانسته این امر را ندانسته باشد. اما روایات می گویند که او در آغاز کردن جنگ تعلل میکند و به پیروزی امیدی ندارد، چرا؟ دروغ و دروغ.
علت چنین امری بر ما روشن نمیشود مگر در ارقام داده شده در روایات شک و تردید روا داریم. در این داستانها چون دروغ اسکندر مقدونی که پارسه را سراسر گنج می گفتند تا عظمت دروغ خود را بگویند، برای این جنگ و تیسفون هم سراسر خالی بندی کردند و برای تیسفون گنج ها نوشته اند. دروغ هایی که درباره جنگ نوشتند: در روز اول اسبهای عرب، از فیلان که آنها را جلو نگاهداشته بودند فرار کردند. چنین به نظر میآمد که فتح با لشکر ایران است، اما بعد که دستهای از تیراندازان به فیلها حمله بردند، سواران عرب از خطر جسته و ایرانیان را عقب نشاندند. فقط بصورت ساده برای آدمهای ساده قبل از قرن 21 می نویسند و نمی دانند انسان این قرن تحلیل می کند و هر چیزی را الکی قبول نمی کند. در روز دوم لشکر امدادی سوریه وارد شد. در روز دوم نبردهای تن به تن بین پهلوانان دو سپاه صورت گرفت. در روز سوم بار دیگر فیلها در خط جنگ ظاهر شدند ولی رییس نیروی امدادی که از شام آمده بود چشم فیل بزرگ سفیدی را با نیزه کور کرد، دیگری با فیل دیگر نظیر این را معمول داشت. بالاخره فیلها برگشته در لشکر ایران باعث اختلال شدند. اعراب به سبب رسیدن قوای عمدهای از شام قویدل شده و شب هنگام روحیهٔ اعراب بهتر از روحیهٔ لشکر ایران بود. عزیزان، صحنه آرایی داستان بسیار سبک و خنده دار می باشد و برای آدمهای قرنهای گذشته نوشته شده است، هیچ تعریف واقعی و توضیح اساسی داده نشده و کاملاٌ معلوم می شود واقعیت چیز دیگری بوده است. دو تن از سرداران لشکر مسلمان هر کدام جداگانه در تاریکی شب به لشکر ایران حمله بردند و جنگ در تمام شب جریان داشت. این شب را لیلۀ الهریر نامیده اند، چون نوشته اند صداهایی شبیه به صدای شغال و سگ از مجروحین طرفین فضا را پر کرده بود. در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ اعراب قلب لشکر ایران را متزلزل ساختند. در این هنگام باد سختی بنای وزیدن را گذاشت که شن زیاد به سر و روی سپاه ایران میریخت ولی اعراب که پشت به طوفان بودند چندان صدمهای ندیدند. رستم فرخزاد در کنار درفش کاویانی ایستاده بود و سپاه ایران را رهبری می کرد.
در این گیرودار یکی از عربها بنه رستم را بر روی او انداخت و او را مجروح ساخت. او خود را در نهر انداخت که شاید جانی بدر برد، اما عربی پشت سر او در آب جست و وی را کشت. این واقعه لشکریان ایران را به هراس انداخته دلهای خود را باختند و هزاران نفر خود را در آب انداخته غرق شدند. فتحی که در این جنگ نصیب اعراب شد آسیب سختی به روحیهٔ ایرانیان وارد ساخت. دروغ پردازان برای پایان دادن به داستان از باد کمک گرفتند و نویسنده نمی دانسته که در آن زمان و ماه توفان در کار نبوده و نمی آید و امداد های غیبی را به میدان می آورد و به هر شکل می خواهد دروغ بنویسد تا نتیجه جنگ را چنین تمام کند و چنین برداشت شود که اسلام با زور بوده و ایرانی فراری از مقابل دشمن و ضعیف، و اعراب دشمن خون آشام ایران هستند.
اگر ما فرض را بر این بگذاریم که ایران دچار مشکلات داخلی و هرج و مرج بوده و در عین حال دربار ساسانی، تازیان را چندان جدی نمی گرفته بود، باید بعید باشد با آن شرایط در هم ریخته و خان خانی که دشمن هم ضعیف انگاشته می شود، جمع آوری چنین سپاه 120 هزار نفری توسط رستم غیر لازم به حساب می آمده و امکان آن هم کم بوده، و دلیلی برای جنگ با اعراب شورشی با این قدرت نبوده. بسیار واضح است ایرانی ها هیچ گاه، اعراب را جدی نمی گرفتند، ولی نوشته اند، یزدگرد اصرار دارد که رستم به جنگ برود، و بزرگترین نگرانی رستم وضع آشفته "مدائن" بوده است، و اعراب برای رستم کم اهمیت هستند. اما چنین روایتی نمی تواند صحت داشته باشد چون قبل از دروغ قادسیه فقط در یک جنگ درو غی و کاغذی دیگر ایرانی ها بنا به همین تواریخ دروغگو صد هزار کشته داده اند!؟(جنگ بویب).
ادامه دروغ ها که دروغگو ها از روی یکدیگر رونویسی کرده اند: پس از خسرو پرویز دربار ساسانی دچار هرج و مرج میشود پادشاهان مدت زیادی دوام نمیآورند. در مدائن رقابت ها بشدت وضع را آشفته کرده تا جائی که میان سپاهیان رستم و فیروزان جنگ در میگیرد و این در حالی است که اعراب نواحی مرزی سواد (عراق کنونی) با سرزمین های عربی رامورد تجاوز قرار داده و مردم به پایتخت( مدائن) همان تیسفون شکوائیه میبرند. کسی در تیسفون اعراب را جدی نمیگیرد. پایتخت سا سانی حتی پادشاه هم ندارد. بزرگان به رستم اخطار میکنند، "پارسیان به رستم و فیروزان که سالار مردم فارس بودند گفتند: چه میکنید، اختلاف شما مایه ضعف پارسیان شده و دشمن در آنها طمع بسته است. حرمت شما چندان نیست که پارسیان این وضع را بپذیرند که شما به نابودیشان کشانید، از پس بغداد و سباط و تکریت نوبت مدائن است هم سخن شوید، پیش از آنکه دشمن.... (تاریخ طبری که قبلاً از دروغ نویسی این کتاب نوشته ام).
دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ
در دروغ نامه هایشان نوشته اند: دولت ساسانی پوسیده بود، فاسد بود، همه ایرانی ها با هم دشمن بودند، تیسفون نزدیک به اعراب بود، پادشاه خوب نبود و صدها دلیل احمقانه برای دروغ خود روی کاغذ نوشته اند بدون اینکه توجیه و تحلیل داشته باشند، بدون اینکه مدرک ارایه دهند، درصورتیکه در همان زمان مسیر تکامل فرهنگی و اجتماعی ایران بزرگ راه طبیعی و واقعی خودش را می پیمود و ما باید از این جهت و علمی و با دانایی قرن 21 که در جای دیگری از وبلاگم گفته ام همه موضوعات را بررسی نماییم.
اگر پوسیدگی جامعه را که برخی بر این باورند قبول کنیم، این روایت از طبری باید دروغ باشد ، چون جامعه پوسیده نمی تواند با آمدن یک نفر به سرعت سامان بگیرد. در این روایت طبری نکته بسیار با اهمیتی وجود دارد اینکه "سران قوم در اطاعت و اعانت وی از هم پیشی گرفتند" نشان میدهد که رقابت تا حد دشمنی که از قبل وجود داشت ادامه پیدا کرد و اکنون خود را در نزدیک شدن به "پادشاه جوان" نشان میدهد. در چنین اوضاعی یقینا جمع آوری 120 هزار نفر بنظر نمیآید ممکن باشد و اگر هم بود نمیشود آنرا برای چهار ماه در بیابان حفظ کرد و گذشته ازاینها، رستم و دیگر سالاران تا این میزان به اعراب بها نمیداده اند.
اگر ما تعداد کسانی را که به روایت تاریخ طبری یا تاریخ های مشابه از ابتدای شروع تجاوزات اعراب تا زمانی که تمام ایران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنیم من اطمینان دارم که به شماره های نجومی خواهیم رسید که با توجه به میزان جمعیت در آن زمان نامعقول به نظر میرسند. قبل از جنگ قادسیه چند برخورد دیگر نیز پیش آمده بود که تنها در یکی از آنها بنام "جنگ بویب" ما بین سپاهیان "مهران" سردار ایرانی و "مثنی بن حارثه" سردار عرب در میگیرد آمده است، "گوید: کسانی که آنرا دیده اند تخمین میزدند که استخوان یکصد هزار کس بود و همچنان ببود تا چاک خانه ها آنرا بپوشاند"( طبری دروغگو). در این تاریخ ها اعداد ارائه شده به اعتقاد من هیچکدام واقعی نیستند و نویسندگان روایتهائی را که بصورت نوشته و یا شفاهی بدست می آوردند را بدون هیچ اصلاحی بازگو کرده اند. در رابطه با "هرقل" و سپاهیان روم نیز در جنگ های "شام" همینگونه است و هر چند ماهی "هرقل" صد، دویست یا سیصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست میدهد. در موارد زیادی ارقام نجومی نیز بسیار دیده میشود، اعدادی مانند "هزار هزار هزار" ( میلیارد) و یا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آمیزند خصوصا که این روایت ها از جانب اعراب داده شده اند و اعراب بنا به آنچه آمده بیشتر از عدد هزار، آنهم به شکل "ده تا صد تا" را نميتوانستند بشمارند و در میانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است. دروغ قادسیه در چه روز و ماه اتفاق افتاد و آب و هوا در آن وقت چگونه بود؟
گفتنی زیاد است و محدودیت زیاد تر خوتان چون یک انسان عاقل و فهمیده هر چه را خواندید و یا شنیدید علمی به تحلیل بگیرید، نه مانند صدام احمق که قادسیه را جدی گرفت و نابود شد.
بخاطر حساسیت موضوع قادسیه در تاریخ، نکته ها و چیزهای گفتی زیاد است، یکی را می گویم بقیه را خوتان بیابید، لورنس عربستان برای گرد آوری هزار جنگجو در عربستان و اردن، خیلی زحمت کشید و این به معنی کاری غیر ممکن بود، زیرا تمام قبایل عرب با یکدیگر دشمنی داشتند و فقط بلد بودند بی دلیل یکدیگر را بکشند، در اتحاد آنها نه امداد غیبی در کار بود نه دانایی خودشان فقط با کمک عوامل انگلستان در ابتدای قرن 20 و با ایجاد ذهنیتی که لازم کار استعمار بود انجام گرفت.
دشمنان تاریخ تمدن و فرهنگ ایران
تاریخ تمدن و فرهنگ ایران را نباید کرونولوژی تاریخ نگاه کرد، دشمنان ایران می خواستند ایرانی های عزیز از تاریخ شیرین خودشان بدرستی ندانند تا نتوانند آهنگ رشد و تکامل اجتماعی را بیابند. دشمنان احمق با نوشتن دروغها و شکست های با اغفال و ترفند آنها را بجای تاریخ در مخ های پاک و صاف وارد کردند. تاریخ اجتماعی ایران بزرگ در مسیر حوادث شکوفایی خاص خود را داشت که در جهان تأثیر فراوان گذاشت. واقعیت تاریخ ایران بعد از هخامنشیان سازمانهای قبیله ای است، پایه گذار آن بعد از دوره چند هزار ساله شاه خدایی و در ادامه تکامل اجتماعی ایران، اشکانیان می باشند که در تاریخ های دروغی اسکندر اشکانی را مقدونی گفتند و با یک دروغ تا کنون همه تاریخ دان های الکی را به اشتباه انداختند.
انوش راوید دید دگری از تاریخ باز می کند، سازمان قبیله ای در ایران بزرگ تا پیدایش استعمار حاکم بود، شهرها، روستاها، عشایر کوچ نشین، همه در سازمان قبیله ای تکامل تاریخ اجتماعی را به آرامی می گذراندند. سازمان قبیله ای اروپا توسط روم از بین رفته بود ولی در ایران بزرگ تا ورود استعمار باقی بود که استعمار با کمک به ایجاد حکومت مرکزی که جبر ورود باروت و توپ و تفنگ بود، تشکیلات فئودالی بجای سازمان قبیله ای شکل گرفت و با بر پایی مرزهای جغرافیایی نمای دیگری به تاریخ داده شد. سازمان قبیله ای در ایران و ترکیه و آذربایجان خیلی سریع، تشکیلات فئودالی گردید، ولی در آسیای میانه تا ابتدای قرن 20 و ورود شوروی، در عراق و افغانستان و پاکستان تا آواخر قرن 20 و هم اکنون اثرات آن جریان دارد. دورانی که تشکیلات فئودالی در ایران تکامل می یافت، اروپا بسوی تکامل بورژوازی می رفت که استعمار ثمره آن بود. كشور هاي استعمارگر غربي همواره در صدد نفوذ به كشورهاي كمتر توسعه يافته براي استفاده از سرمايههاي فكري، اقتصادي و سياسي آنها در جهت اهداف خود هستند.
امروز هم مانند تمام تاریخ ما ایرنی های دلیر در حال جنگ با دشمنان همیشگی هستيم، اما نه جنگ نظامي بلکه جنگ فرهنگي. وقتي دشمنان واستعمارگران ازشکست ايران درجنگ نظامي نا اميد شدند، جنگ فرهنگي را شروع کردند. براي اينکه بدانيم هدف دشمنان از جنگ و تهاجم فرهنگي چيست ابتدا معني فرهنگ را مرور مي کنيم. تعریف های زیادی از فرهنگ وجود دارد كه هر ملت و قومی شرح جداگانهاي از آن دارد. اولين بار واژهي فرهنگ در معني مردم شناسي و جامعه شناسي، توسط ادوارد بارنت تايلور، مردم شناس انگليسي سال 1871 ميلادي در كتابي به نام فرهنگ ابتدايی به كار رفت و نوشت، فرهنگ مجموعهي پيچيدهاي است كه در برگيرنده دانستنی ها، اعتقادات، هنرها، قوانين، اخلاق، عادات و هر گونه توانايي است كه انسان به عنوان عضوی از جامعه به دست ميآورد.
تعاريف ديگر هم از فرهنگ وجود دارد، گاهی فرهنگ را شامل تمام فعاليتهاي گسترده اجتماعي ميدانند. بعضي ديگر فرهنگ را بعنوان ميراث اجتماعي و سنتی می نامند، عدهايي هم آن را راه و روش هاي زندگي معرفي ميكنند. مهمترين گفته ای که از فرهنگ می زنند، تعريف كامل آن است كه راهنماي همهي فعاليتهاي انساني است. يعني فرهنگ عامل تعيين كنندهي رفتار انسان است، فرهنگ توانايي خاصي است كه فقط بشر دارد. فرهنگ که در اصطلاح فرانسوي كالتور و يا در اصلاح انگليسي كالچر ناميده ميشود، در علم جامعه شناسي و يا مردم شناسي به معني كشت و كار، آبادكردن، كاشتن زمين و بارور ساختن بوده كه معني آن در ادبيات و علوم راه يافت و در قرن 18 ميلادي، نويسندگان غربي از آن به پرورش رواني و يا پرورش معنوي نام بردند. از اين پس بر اساس تعريف فرانسوي، فرهنگ به معني پرورش روح و جسم به كار برده شد و از آن به عنوان پيشرفت فكري و اجتماعي انسان و جامعه انساني ياد شده است، ولی انوش راوید فرهنگ را با دانایی قرن 21 هماهنگ می کند.
اگر به معاني فرهنگ دقت كرده باشيد، فرهنگ يك خصلتي است كه تمام رفتارهاي انسان را در بر ميگيرد يا عامل تعيين كننده رفتار انساني است. پس مشخص ميشود كه استعمار و امپریالیست حساب شده و با بررسی هاي زياد تاریخی به اين نتيجه رسيدند كه جنگ فرهنگي را انتخاب كنند و با استفاده از فرهنگ به ستيزه جويي بپردازند. اگر در جنگ فرهنگي دشمن موفق شود، ديگر نيازي به جنگ نظامي نخواهد بود. چون تك تك افراد جامعه مورد هدف تبديل به سربازان بدون مزد استعمارگران ميشوند و بر عكس جنگ نظامي که امكان اشغال يك كشور را توسط كشور ديگر براي مدت طولاني غير ممكن ميسازد. در جنگ فرهنگي، فرهنگ مهاجم قرنها ميتواند از اقتصاد، سياست، منابع و سرمايههاي فكري و مادي كشور هدف يا اشغال شدهي فرهنگي استفاده نمايد، بدون هيچ نوع مقاومت از سوي آن كشور و يا صرف هزينه. مهمترين مانعي كه از نفوذ نظامی استعمارگران جلوگيري ميكند، فرهنگ ملي و سنتي كشورهاي مورد هدف است. بنابراين تمام سعي و كوشش غربيها بر اين است كه فرهنگ ملي و سنتي را در اينگونه كشورها نابود سازند. تا با استفاده از شرايط پيش آمده به راحتي اهداف شوم خود را پياده و اقدام به غارت سرمايههاي اين كشورها نمايند.
بهرهگيري از ستون پنجم ضد فرهنگی و تاریخی، توسط دشمنان
ستون پنجم انسان را به ياد جنگهاي نظامي مياندازد، ستون پنجم به بخشي از نيروهاي نظامي دو كشور در حال جنگ گفته مي شود كه در پوششهاي غير نظامي براي شناسايي نقاط ضعف و قوت دشمن بصورت مخفي وارد كشور مقابل مي شوند. در جنگ فرهنگي دشمنان از اين شيوه نيز استفاده ميكنند. اين افراد با دريافت پولهاي كلان در سطوح مختلف جامعه مورد هدف، رسوخ كرده و اذهان عمومي و به خصوص اذهان تصميم گيرندگان فرهنگي كشور مورد تهاجم را، منحرف ميكنند. از طرفي به دليل ارتباط مستقيم با اقشار مختلف مردم جامعهي مورد تهاجم، حملات فرهنگي انجام شده بر عليه مردم را ارزشيابي و راهكارهاي مناسب و تأثير گذار تري را به كشور هاي مهاجم ارائه ميكنند. يكي ديگر از شيوههاي استعمارگران اين است كه ارتباط نسل كنوني را با نسلهاي گذشته قطع كنند، مهمترین آن تکرار دروغ های تاریخی است تا نگذارند کسی به واقعیت و تاریخ نیک دست یابد. در صورتيكه اين خواسته آنها مسير شود، در واقع مثل اين است كه ارتباط شاخههاي يك درخت را با ريشه و تنه آن قطع كرده باشند، پس براحتي ميتوانند اين شاخهها را به هر درختي قلمه بزنند.
حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ
حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ
در وبلاگ انوش راوید بنام: جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران
No comments:
Post a Comment