پیش گفتار
برای آنکه بتوان کشوری را دوست داشت و به آبادی و اعتلای آن کوشید، نخست باید آن را شناخت، مجموعه وبلاگ های انوش راوید به منظور آن ایجاد شده است، که ایران را به ساکنان خود خاصه جوانان بهتر بشناساند. در کشورهای پیشرفته کتابهای گوناگون در باره هر موضوع تالیف گردیده ودر دسترس همگان گذارده شده تا مردم از پیر و جوان و دانشور و کم سواد بتوانند با جمیع امور و شئون سرزمین خویش آشنا گردند. در ایران چنین کتابهایی که بدور از دروغ و نفوذ دشمنان صهیونیستی و امپریالیست و تفکر منحط همسایگان تاریخی باشد، بسیار نادر است، مخصوصاً برای آنکه نیازمندی جوانان را بر آورد و با واقعیتهای رشد و قدرت نفوذ تمدن و فرهنگ با شکوه کشور پهناور ما همگرا باشد. جوانان بی شک عطشی برای شناختن گذشته و حال سرزمین خویش دارند ولی یافتن کتاب مناسب که دید جدید و آگاهی واقعی بدهد آسان نیست، از این رو نوعی دلسردی و گسیختگی با فرهنگ و گذشته در ایران دیده میشود، و این خواسته دشمنان ایران بزرگ است. در این مجموعه کوشیده ام دروغها و دروغگوها و دشمنان تاریخی ایران را بنمایانم تا همگان دیدی جدید نسبت به تاریخ عظیم ایران عزیز پیدا کنند، و بدین منظور سعی کردم که موضوعات متنوع و گوناگون جهت همین منظور در این مجموعه جای دهم، منجمله تاریخ نیک اینجا. در جهانی که دشمنان سعی در نفی ما دارند فرهنگ ایران باید در مسیر رشد و شکوفایی خود پلی بین گذشته و حال و آینده ببندد، و تفاهم و پیوستگی تاریخی ساکنین این سرزمین همچنان گذشته خار چشم دشمنان باشد، در مقاله قرن سنت گریزی در اینجا حرکت نوین به جلو را نوشته ام. پیشروی و یاری عزیزان در برداشت و شناخت دروغها و دشمنان، بسیار خشنودم می کند.
حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ
جامعه شناسی تاریخی ابتدای دانش تاریخ است. مهم، با پیدایش اسلام و از بین رفتن طبقات اجتماعی، هجوم روستائیان به شهر ها و روستاهای بزرگتر افزایش یافت، و یکی دو قرن بعد از اسلام با شهر های بیشتر و بزرگتر روبرو میشویم، تا حدودی مانند قرن گذشته، در بغداد خلفا یکی پس از دیگری عزل و نصب میشدند و حاکمان جدید منصوب میگردیدند و این حاکمان و شهر نشینهای جدید با نداشتن پیشینه فکری و ذهنی جهت تحلیل این تحولات به جنگ های دائم پرداختند که بغدادیها چندان بدشان نمی آمد که از آب گل آلود ماهی بگیرند. کم جمعیت شدن روستاها و بزرگ و پرجمعیت شدن شهرها نیاز مندی جدیدی طلب می کرد و آن جمعیتی از کشاورزان و دامپروران برای تولید غذا و پرورش اسب و دام بود. بنابر این در تاریخ قرون اولیه بعد از اسلام می بینیم شاهان طوایف مختلفی از غز و تاتار و حتی کومان و بلغار و غیره را به این جهت می آوردند و در روستاهای ایران بزرگ مقیم می کردند، در اکثر ولایات پیدا شد شهر های ایرانی و پارسی در محاصره روستاها و عشایر های غیر ایران باستانی تازه آمده. و بصورت طبیعی در رشد اجتماعی و طی یکی دو قرن و در روش عادی زندگی و با برابری اسلامی اینها میتوانستند در حکومتها نفوذ کنند، مخصوصا که برای جنگ از جوانانشان استفاده میشد و این جنگ جویان نیز در نیم قرن دوم زندگیشان سردارانی شدند صاحب قدرت و نفوذ، و حتی توانستند حکومتهایی را بدست بگیرند. چون اینها و قومهایشان در ورود به ایران هیچ سواد و معلومات روز را نداشتند وابسته به ایرانیهای با سواد و وزرای پارسی زبان بودند، که در باره وزرای پارسی آثار زیادی در تاریخ باقی مانده است. سواد و علم و دانش در اختیار پارسی زبانان که اکثراً ساکن شهرها بودند، قرار داشت، بدین جهت است تا دوره صفویه غیر از پارسی و عربی هیچ اثری نوشته ای وکتابی از زبانهای دیگر نیست.
در این میان اندیشمندان و دانشمندان ایرانی اقدام به تاسیس فرقه های مختلف جهت نجات فکری و اجتماعی ایران و ایرانیان می زدند. این دانشمندان ایرانی فارسی زبان به کارشان کاملاً وارد و عاقل بودند ولی بعلت وسعت مملکت و اتفاقات مهم چند قرنی، تفاهم سراسر و قدرت نفراتی و نظامی نداشتند، و مجبور بودند با نفوذی که داشتند دست به ترفندهایی بزنند و این حاکمان جدید را یکی بعد از دیگری نیست و نابود کنند. ولی یک مشکل اساسی سر راه داشتند و آن فتوای خلفا بود و می بایست در نهایت از شر بغداد راحت شوند ولی چگونه؟ که با روحیه و فکر و عقیده مردم مشکل نداشته باشد و این را می بایست توسط همین اقوام که برای گدایی و کار و گاه غارت به مرزهای ایران می آمدند بکنند. در آن زمان شیعه و سنی در کار نبود که مثل صفویه و عثمانی به راحتی به جان و مال هم بیفتند، یا بمب گذاری های امروزی در عراق و پاکستان و کشتار. ابزار ها و برنامهای نوینی می خواست تا از شر خلفای بغداد راحت شد، قومی لازم بود که از همه بی سواد تر و احمق تر لواط کار و مشروب خوار و ترسو از رعد و برق و بشدت خرافاتی و جادوگر پرست باشد، این صفات در توصیف مغول در کتابها نوشته شده. بنابر این حمله مغول ساخته و پرداخته شد. مانند ترفند آوردن آخرین شاه صفویه توسط سرداران وقت. در زمان خوارزمشاهیان دانشمند های پارسی زبان دائم به هر سو میرفتند تا بیابند آنچه می خواستند، و یافتند آنچه که واقعی نبود و در هیچ تاریخی کتابی از گذشته نامی از آن نیست، چنگیز یا تموچین فرزند یسو کای بهادر رئیس طایفه قیات و از تا تار های سیاه، نام تاتار یا تتر را ایرانیها به تمامی زرد پوستان می گفتند. از آنجا که این تارنما خود تاریخ نیست و فقط دیدی جدید به تاریخ جهت شناسایی و برداشت دروغها از تاریخ ایران را ارایه می دهد، از نوشته های تکراری که در تمامی کتابها ست خود داری میشود.
در چنگیز نامه های مختلف از خراب کردن شهر بلخ و کشتار مردم آن نام برده شده است در صورتیکه بلخ یکصد سال قبل از چنگیز با زلزله خراب شده بود و مردم آن به مزار شریف رفته بودند. از نابودی چند شهر دیگر نام برده شده که هنوز تعدادی از آنها را نمی دانند کجاست چون دروغه، یک ملیون کیلومتر مربع آسیای میانه یکصد شهر داشت نه چند شهر. نقاط جغرافیایی و اسامی کاملاً اشتباه گفته اند، وقتی کتابهای مغول را می خوانید نقشه هم ببینید که احمقهای دروغ گو چقدر اشتباه گفته اند. محمود خوارزمی به شاه گفت: سپاه چنگیز قطره و سپاه خوارزمشاه دریاست و چرا در بارگاه خوارزمشاه که بطور کلی جنگ دیده بودند کسی چیزی نگفت. از مدافعان شهر ها رقمهای صد هزار و دویست هزار ذکر میشود و حمله کنندگان را چند صد هزار نفر انگار گله گوسفند میشمارند، این رقمها شاید برای دیوانه ها و احمقها جالب باشد ولی واقعی نیست. از حشر و سیاهی سپاه مغول می گویند که چند برابر سپاه مغول بودند و از نیرو های ایرانی تشکیل میشد که در جلوی سپاه مغول می راندند، انگار گله بز و گوسفند است نه دشمنان یکدیگر، احمقها دروغ می گویند و احمقتر ها باور می کنند. دشمنان تاریخ ایران دو تیر و یک نشان زده اند یعنی ایرانیان ترسو و بز دلند که این چنین جلو دار دشمن هستند و ساده و احمقند که این چرت رو باور می کنند، دشمنان ایران زمین دیگه بیچار شدین این انوش راوید مچتونو باز می کنه، بد بخت شدید. در جنگهای باستانی از هر دو نیروی سواره و پیاده نظام، و بنا به مصلحت صحنه جبهه و استراتژی جنگ استفاده میشد. مثلا برای فتح شهر و قلعه باید از نیروی پیاده استفاده میکردند. سواره نظام ها بعلت اسب سواری از دوران نوجوانی پاهایی پرانتزی داشتند و این یک نقطه ضعف بدنی برای حرکت و نبرد پیاده بود و قبل از قرن بیستم تاریخ نگارها و یا داستان گو ها این مشکل را می دانستند و در نوشته هایشان در نظر می گرفتند و برای داستان مغولشان حشر و سیاهی بدین منظور پرداختند، ولی در قرن بیستم با وجود ماشین و تانک و نبود سواره نظام اسبی، این مهم فراموش شد و تاریخ گوهای داستانی این مشکل بدنی در تاریخ را فراموش کرده بودند.
در جاهایی گفته اند مدافعان و ایرانیان اغفال می شدند و این اغفالی در چند روز تا نابودیشان ادامه داشت، کدام احمق است که این حرفهای احمقانه رو باورمی کند. در جایی نوشته اند سلطان محمد خیلی مسخره و در یک زمان کوتاه و در دوره هرج و مرج 700 کیلومتر به غرب فرار کرده و بعد از مازندران و گیلان که خیلی مشکل است 700 کیلومتر به شرق باز گشته، درست احمقها همان دروغهای اسکندری را گفته اند. استراتژی های جنگی مسخره ای از ایرانیان نوشته اند که با افکار نظامی آنزمان جور در نمیاد، در آنزمان جنگهای بزرگی بین شاهان و خانهای ایرانی بوده ولی هیچکدام این روشهای مسخره را بکار نمی بستند. جنگهای آنزمان را در همان وقت حساب کنید. نامه های مجعول را چه کسانی مینوشتند و چه بوده. چرا یک شمشیر و زره و یا هر وسیله رزمی مغولی و یا چینی در موزه های ایران نیست. چرا هیچ اثری از یک جنگ در صحنه های نبرد ها و بیابانها نیست و یا اثری از وجود مغول در ایران نیست. چرا در آرامگاه و گنبد سلطان محمد خدابنده که میگویند مغول بوده یک کلمه مغولی و ترکی نیست. چرا دانشمندان اسماعیلیه مثل همه به مغولان پیوستند و چرا گفتند بقیه اسماعیلیان را کشتند. می گویند چنگیز جنایت کار مشروبی در عدل چنان بود که در تمام لشکر گاه هیچکس را امکان نبود که تازیانه افتاده را از راه برگرفتی جز مالک آن، احمقها کلی تعریف ضد و نقیض نوشته اند، راسته که میگویند دروغگو فراموش کاره.
در جای دگری نوشته اند چنگیز موهوم پرستی صحرا نشینی را به حد کامل دارا بود، که چنین شخصی در آن شرایط نمی توانست بزرگ باشد. چرا از آنهمه گنج و جواهراتی که مثلاً از چین غنیمت گرفته اند، حتی یک انگشتر و یا حمایل از آنها در موزه های ایران نیست. از همه مهمتر گرد آوری چند صد هزار سپاه و حرکت آنها در پنج هزار کیلو متر مسیر سخت بطرف ایران کاملا غیر ممکن است. چقدر خواننده داستانهایشان را احمق می پنداشتند که چنین چیز هایی گفتند. البته برای این دروغهایشان توجیهات احمقانه پسند تری گفته اند، مثلا نوشته اند یاسا مهم بود، اگر یا سا مهم بود چرا در دست نیست. اگر ورق پاره های بجا مانده یاسا را بخوانید می بیند که آنقدر چرت و پرت و خرافات است که رو دست همه امثالش می باشد. از جلسات سران قبایل مغول می گویند انگار چند نفر بی سواد از تعدادی ده و قبیله کم جمعیت و خرافاتی چه دانشمندانی بودند، تاریخ نویسهای احمق فکر می کنند در قرن 21 هنوز ساده هست که این پرت و پلاها را جدی بگیرد. اگر از سرزمین کوچک کم جمعیت و فقیر مغولستان که گویند تا همان لحظه قبایل بد مست و خرافی با هم جنگ داشتند چند صد هزار نفر بطرف ایران رفتند پس چه کسی از این سرزمین دشمن خیز مراقبت می کرد. حتی نوشته اند بسیاری از شاهزادگان و سرداران مغول بر اثر شرب زیاد الکل در گذشته اند.
در هر صفحه از چنگیز نامه ها آنقدر پرت و پلا و چرت و ضد و نقیض نوشته اند که نمی دانم کدامش را مثال بزنم و بگویم. رژیم شاهی گذشته ، بدلیل سر سپردگی که به دشمن داشت نمی توانست از اشخاص آگاه در دستگاهای دولتی و آموزشی استفاده نماید و بنابر این به خواست آنها و در جهت پایین نگاهداشتن شخصیت والای ایرانی دروغهای احمقانه تاریخ را تکرار می کردند، و اجازه نمی دادند تاریخ و فرهنگ یاد گیری به جامعه منتقل شود. کدام احمق است که اینهمه نوشته های دروغی را به جای تاریخ باور داشته باشد. گویند ترمذ نخستین شهری بود که مغولان گرفتند و با خاک یکسان کردند، و چگونه پیر زنی به امید اینکه کشته نشود فریاد زد که یک مروارید را بلعیده است. ولی مغولان بی رحم شکمش را پاره کردند و مروارید را بیرون کشیدند. و چنگیز دستور داد تا شکم همه نعشها را برای مروارید پاره کنند. خودتان پیدا کنید دروغ گویی این داستان را، در صورتیکه در تاریخ های و آثار آن زمان ترمذ خبری از چنین حادثه ای نیست. دروغگوها گویند از میان اسیران ملیونی، صنعتگران و استاد کاران رزمی را جدا می کردند و بقیه را می کشتند تا خندقها را پر کنند، احمقها خیال کردند ما هم مثل خودشان احمقیم تا این پرت و پلا ها را بجای تاریخ قبول کنیم. اینها می خواستند بگویند جماعت ایرانی بادمجان است. برای توجیه دروغهایشان می گویند علل موفقیت چنگیز مراقبت او در حفظ ارتباطات میان نقاط امپراتوری پهناور خویش و اداره یک مر کز اطلاعات بود. هر کسی که بگوید تاریخ میدانم و این گفته دروغی را نتواند در زمان و حوادث و امکانات مغولان، تجزیه و تحلیل کند بهتر است از این وبلاگ خارج شود.
چقدر پز دروغی از اسب و سوار کاری مغولان گفته اند، ولی چون دروغگوها فراموش کارند در جایی دیگر در تعریف مغول نوشته اند که بسیار مشروب خوار در حد افراط بودند که حتی از اسب به زمین می افتادند. انگار حریفهای ایرانی و مسلمانشان که ورزش و رزم در سرشتشان زاده و مشروب خوار هم نبودند اسب ندیده بوده. می گویند آنها نقشه های جغرافیایی خوبی و نقشه راه ها را داشتند. پس چرا یکی از آنها موجود نیست. هیچ قلعه و سرباز خانه تاریخی در سرزمین مغولستان وجود ندارد تا در زمان چنگیز تقلبی به آموزش سربازان و فرماندهان بپردازد و یا وسیله هماهنگی و پشتیبانی این ارتش کلان دروغی باشد، تاریخ دانهای تقلبی تر بخاطر باور دروغهای اسکندر و چنگیز از خودتان خجالت بکشید و بخود آیید. احمقهای دروغ گو می نویسند که چنگیز به بازرگانی اهمیت می داد و خزاین مغول پر بود، و احمقتر ها باور می کنند مگر بازرگانی فقط در چند سال حاصل میشود، بازرگانی ریشه در تاریخ ملتها دارد، نمی گویند چرا هیچ کاروانسرا در مغولستان نیست و چرا هیچ کالای بازرگانی در موزه های مغولستان نیست. گویند عده ای از جنگجویان گمان می کردند مغول دارد با صلیبیون جنگ می کند برای همین درسپاه مغول بودند!!! صد تا علامت تعجب! خنگهای دروغگو گفته اند ابتدا در بغداد از سپاه بیست هزاری بغداد شکست خوردند، پس کو آن سپاه صدها هزاری شکست ناپذیر. گفته اند در عراق شهرهای سنی را قتل عام کردند و شهر های شیعه و مشاهیر شیعه امور را در دست گرفتند. این مطلب اصل قضیه است که در آینده پیگیری می کنم.
باقیمانده قلعه مهم در دریاچه ارومیه کجاست؟ چرا گنجها را در جایی که به این راحتی قابل دسترس است قرار داده اند؟ چون آنکسی که این دروغها را مینوشت دریاچه را اشتباه گرفته بود. دشمنان تا توانستند روی کاغذ ایرانیان را شکست داده و انبوهی غنایم از ایران جمع کردند پس یک تکه آنها کجا و در کدام موزه است؟ به این آمار احمقانه توجه کنید، نیشابور یک ملیون و هشتصد هزار و هرات یک ملیون و ششصد هزار و همینطور بقیه شهر ها، یک سئوال کدام احمق است این آمار را باور کند. می دانید چرا؟ از قدیم گفتند دروغ هر چه بزرگتر باشد، باورش برای احمقها راحت تره. تمام کتابهای چنگیز و مغول را بیست سی سال پیش بقدری حاشیه نویسی کرده و ایراد گرفتم که جایی سفید ندارند، خلاصه دشمنان ایران از موقعیتها استفاده کرده و هر چه خواستند تا به حال بخورد جهان داده اند. با دانایی قرن 21 و وجود اینترنت می بایست از شر این دروغها خلاص شویم، واقعاً باید تاریخ نویسهای ما از این دروغها و پرت و پلا ها که طوطی گونه گفته اند، خجالت بکشند و از ملت ایران عزیز معذرت بخواهند. مورخین مسلمان، که تاریخ مغولان را نوشته اند هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیدهاند و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند از «بورت – چینه» که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند. طبق نوشته همین مورخین «آ لا ن قوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود حامله شده وچنگیزخان را زائیده است. گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نيز می باشد، در تاریخها آمده است که وقتی چنگیزخان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد، آماده باش ارتش دروغی صدها هزار نفری شکست ناپذیر با زوزه!! احمق ها تعجب نکنند، باور کنند. جالب توجه ترین قسمت این دروغهای حمله مغول که می گویند تمام ایران و چین را گرفت این است که در بیت المقدس کوچک کار آنها را برای همیشه تمام کردند، چرا در بیت المقدس؟ دشمنان مسخره چاخان گو با جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران، کارتون تموم شد.
حتی یک کتاب ارزشمند تاریخی ایرانی و چینی از آن زمان درباره حمله مغول وجود ندارد، هر چه هست دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ است که با خواندن آنها براحتی مهمل بودن و استعمار و صهیونیست زدگی پیداست، که بعد از تاریخ های فوق نوشته شده اند. چطور است لشکر عظیمی سازمان یابد، پنج تا ده هزار کیلومتر به جلو حرکت کند و یک کتاب در اینباره نباشد، جز توجیهات احمقانه ای که کارگزاران و چهره های استعمار نوشته اند. همه دروغ پردازان غربی خود اعتراف می کنند که نشان از وجود، یا واقعی بودن چنگیز مغول در دست نیست. حتی بهترین کتابهای تاریخ عمومی جهان قرون میانه هم، در باره رویدادهای حمله مغول چیزی ننوشته اند. داستانی که بیشتر مورد استفاده و سرمشق تمام دروغ پردازان حمله مغول قرار گرفته، نوشته مارکو پلو است، یعنی کتاب توصیف جهان. مارکوپلو یک افسانه سرای ونیزیست که هر گز از قسطنطنیه، استامبول کنونی دور تر نرفته و به شرق سفر نکرده. همه در غرب میدانند، که مارکوپلو یک دروغ گوی بزرگ بود، مارکو وقتی در زندان ونیز بود، داستانهای فتح دروغین ایران و هند بدست، الکساندر مقدونی را مطالعه کرده، و از این افسانه ها الهام گرفت، و با کمک یکی دیگر مثل خودش بنام روستیچیلو، مغولها را چون الکساندر مقدونی نموده حتی مهمتر، و بد خواهان و دشمنان از این دروغ پردازیها به جای تاریخ استفاده کرده اند، در جای دیگر وبلاگ در این باره نوشته ام. در قرن سیزده میلادی، غیر از اروپای غربی و مرکزی تمام جهان در اختیار مسلمانان بود، و اروپا در وضع اقتصادی و اجتماعی بدی قرار داشت، و بخاطر موفقیت های مسلمانان، عقده بزرگی نسبت به مردم شرق پیدا کرده بودند. چون خود نمی توانستند، در شرق و شمال آفریقا مسلمانان را شکست بدهند، در داستانها و بدست مغولها این کار را کردند. مثلا قوبیلای که در هیچ یک از کتابهای، ایرانی و چینی و اروپایی اثری از آن، نیست بنام امپراتور بزرگ قوبیلای خان جا داده اند، وبسیاری از سران مغول را بهمین ترتیب ساخته اند، بغض آنها در قلم چند نویسنده دروغگو ترکید.
جای تعجب است، که در قرون سیزده و چهارده میلادی، که مسلمانان تقریبا تمام دنیا را در اختیار داشتند، مبلغان مذهبی اروپایی مخصوصا فرانسویان، شرح طولانی از زندگی چنگیز بی سواد مغول مینویسند، و به عنوان تاریخ غالب میکنند، در زمان لوئی چهاردهم یکی از نویسندگان دربار بنام، پتی دولاکروا، بنا به مصلحت سیاسی وقت از مغولها آنطور که میخواهد مینویسد. در آرشیو اسناد واتیکان حتی یک نامه، از قرون دوازده و سیزده و چهارده میلادی، به زبان و یا خط مغولی نمی باشد، ولی به فارسی بیشمار است. طی دویست سال گذشته تعداد اندکی محقـق در، بخشهای کوچکی از این زمینه به کاوش پرداخته اند، دلیل آن موجود نبودن مدارک زنده و واقعی میباشد. اکثر محققان نمی توانند دروغ پردازیها، را بعنوان تاریخ بحساب آورند، مگر اینکه آگاه نباشند . ولی بعضی مانند هارولد لمب از شخصیتهای کم اهمیت دروغین یا افسانه ای تاریخ میسازند، مانند داستانهای: آنیبال، شارلمانی ، ژوستی نین ، تیمور لنگ. خنده دار تر از همه قدیمی ترین تاریخ مغول را در دوره استعمار، موراجا د وسون آمریکایی، که از یک خانواده سیاستمدار سرمایه دار ارتجایی است نگاشته، و بعنوان این خدمت، مقامهای مهمی کسب کرد. کتاب چهار جلدی تاریخ مغول، از جنگیز تا تیمور او امروز در غرب و میان احمقها بهترین کتاب شناخته میشود . اشخاص معلوم الحال دیگر که در باره مغول نوشته اند مانند: خاورشناس اتریشی، بارون ژوزف فن هامر ، ایلخانیان ایران را ظرف سالهای/ 1841 تا 1843 ، فرانترمن اردمان ، آلمانی ، چنگیز تشویش ناپذیر ، سرهنری هاروت ، انگلیسی یک کتاب قطور چهار جلدی زیر عنوان تاریخ مغولها، را نوشته اند، در کارگزاران و چهره های استعمار.
روسها که در قرن نوزدهم، قسمتهایی از ماورالنهر و خراسان بزرگ را در اشغال اشغال داشتند، سعی نمودند داستان حمله و کشتار مغول را برای تضعیف مسلمانان بکار برند. بنا بر این، بارتولد بسال 1900 ، درباره ظهور وسقوط امپراتورهای بیابانی نوشت، ولادمیرتسوف ، مسئله حساس و دشوار زمینه اجتماعی و اقتصادی، کشور گشایی مغول را حل کرد، که تا این زمان توجیه برای آن نداشتند. کتابهای زندگی چنگیز، و رژیم اجتماعی مغول ، به دروغ پردازان غرب کمک بزرگی برای این موضوع بود، که چگونه عـده ای قلیل بی سواد و بی دین را به مسلمانان پیشرفته حاکم کنند. اریک هاینیش ، آلمانی بسال 1948 ، تاریخ سری مغولها را که یک کتاب افسانه ای مغولی ساده و بی اهمیت و بدون تاریخ مشخص است انتشار داد. برتولد اشپولر، آلمانی تاریخ، اردوی زرین و ایلخانیان، و رنه گروسه فرانسوی، داستان امپراتوری استپها را نوشتند. چند نفر دیگر نویسنده، کتابهای دوره مغول میباشند، که از کتابهای فوق الذکر استفاده کرده اند. بسیاری از دروغ نویسان مغولی اظهار میدارند، که منابعشان خطی و منحصر بفرد میباشد، ولی جای تعجب است که کسان دیگر این منابع خطی را ندیده اند. دو منبع اصلی که مورد استفاده، اینها قرار گرفته، تاریخ جهانگشای جوینی تالیف عطا ملک جوینی و جامع التواریخ، رشید الدین فضل اله، میباشد. و اما اصل ماجرا از این دو کتاب است، که سرتا سر خیانت، و دروغ و گزافه گویی و ضد و نقیض گویی است، در اینجا. از میان هزاران کتاب تاریخ ایران فقط، روضه الصفا و تاریخ وصاف و حبیب السیر، خیلی کم و اطلا عات نا قص، و اند کی درباره مغول دارند که از همین دو کتاب فوق الذکر گرفته اند.*
داستان مغول چه بود؟ و پیدا کنید پرتقا ل فروش 300 را؟!*
حتماً بخوانید، کلیک کنید: لشکر و جنگ در دوره های تاریخ
مارکو پلو هم دروغ ، از آب در آمد*
خانم فرانس وود، مورخ انگلیسی در کتاب خود به عنوان {آیا مارکو پلو به چین رسیده بود} میگوید، مارکو دروغگوست، وهیچ گاه به ایران سفر نکرده و به چین نرسیده است، و در واقع او دور تر از استانبول و شرق مدیترانه نرفته بود. این شاید هزارمین محقق است که عقیده دارد سفرهای، مارکو پلو فقط یک افسانه است. زیرا هیچ تصویر دقیقی از جامعه و زندگی مردم ایران و چین ارایه نمیدهد. مارکو ادعا کرده ۱۷ سال از عمر خود را میان مغول سپری کرده، ودر واقع حداکثر به بنادر مدیترانه ای خاورمیانه رسیده و در آنجا اطلاعات خود را از نوشته ها و داستان های اعراب وایرانیان، و تعریف ملوانان که به آن نقاط میرفتند گرد آوری کرده است. بسیاری از اساتید تاریخ اروپااز نظریه ، خانم وود که ریاست، بخش چینی را در کتابخانه سلطنتی انگلیس عهده دار است، و مدت دو سا ل برای تحقیقات در پکن بوده، حمایت میکنند . پیتر هوبکینز نویسنده کتاب {جهان گردان جاده ابریشم تا چین} ، نیز همین عـقاید را دارد وگفته است، در آن زمان هیچ اروپایی به چین نرفته، و در هیچ تاریخ چینی ذکر از سفر یک اروپایی نشده است. به نوشته ج ساندرز، استاد سابق تاریخ دانشگاه کنتربری ، قوبیلای و تعدادی از سران درو غین مغول ساخته و پرداخته مارکوپلو میباشند. {منابع کتابهای نام برده شده }.
در دوره قاجاریه، اروپائیان برای اشیاء عتیقه و کتابهای خطی، ایران را در می نوردیدند. عده ای ایرانی نیز به شغـل جویندگی گنج، و عده ای به واسطه گی، وعده ای به جعل کتابهای خطی، و سکه و نسخه، و نقشه گنج و غیره مشغول بودند. امروزه کلی آدم ساده، دنبال این گنج نامه های الکی میدوند. مشروح این مطالب، بزودی.....
پژوهشگران محترم تاریخ،
از آن حضرات محترم تقاضا مینمایم، مقالات کوتاه دروغهای اسکندر و چنگیز را مطالعه فرمایید، و به عنوان پژوهشگر، مجددا در باره تاریخ های فوق با حوصله ای جدید و دیدی نو، به بررسی پردازید . کتابهایی قدیمی ایرانی، و خارجی که تاکنون درباره این جریانهای تاریخی نوشته شده اند، مشابه یکدیگر می باشند، یعنی بدون ارایه اسناد واقعی هستند، و با سلیقه های مخصوص به آن کتاب و آن زمان و به احتمال زیاد با نفوذ استعمار و سازمان های مخفی یهود و کلیسا بوده اند و همچنان باقی ما نده و در دسترس می باشند. از شما پزوهشگر گرامی، یکبار دیگر خواهشمندم، با دیدی نو:
درطول تاریخ ایران قدرت و نفوذ سازمان های مخفی یهود و کلیسا و دینی، چقدر بوده است؟
نفوذ، واتیکان، روم، ونیز، استعمار و غیره، در نوشتن تاریخ ایران چقدر بوده است؟
صحنه واقعی جنگ ها کجا قرار داشتند؟ بناها، جاده ها و نهرها، کدام و کجا؟
کدامین سکه ها ی آن دوره های اشغال؟ و غیره و غیره و، واقعی بودن آنها؟
منابع آن چند کتاب خطی ایرانی که قرن ها بعد از اسکندر و چنگیز نوشته اند چیست؟
آیا چاپ کتاب های تاریخی و خطی از نسخه اصلی و واقعی و یا دست کاری شده است؟
معلومات جغرافیایی به تمام معنی آن در نظر گرفته شده است یا نه؟
تعهد و یا جیره خواری نویسنده آنها به ملت وحکومت وقت یا استعمار چقدر بوده؟
ما ایرانیان چه میخواهیم؟ ما کشوری متمدن و قوی می خواهیم، و همه ما به تاریخ خود میبالیم، و آرزو می کنیم چون دوران با شکوه، ماد و هخامنشی و اشکانی و ساسانی، و بعضا حکومتهای بعد از اسلام باشیم. حتی آنهایی که از استقلال وجدایی حرف می زنند، در فکر و ذهنشان یک ایران بزرگ و قوی است.
آیا جهان را با واقعیت مینگریم؟ یا در سی یا صد سال یا هزار یا دوهزار و پانصد سال گذشته میپنداریم؟
کنگره وگرده هم آیی، چهارصد کارشناس و پژوهشگرتاریخ نظامی، ارتشهای جهان در سال، 1354 هـ ــ ش، در تهران فرصت کوتاهی برای بررسی، موارد نا درست و مهم تاریخ نظامی ایران بود، که بخشهایی از متنهای اسکندر و چنگیز این وب قسمتهایی از نتیجه این کنگره بود.
درک این مسئله خیلی سا ده ا ست. از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه .......
این دروغ نویسا یا چاخان گوها یا خالی بندها، میگویند اسکندر و چنگیزشان قبر ندارند! چون، خیلی مهم بودند!، ما میدونیم همه شاه ها و حاکمان و همه قبری دارند، غیر از سه نفر اسکندر و چنگیز و هیتلر، یه چیز هایی از هیتلر پیدا کرده اند ولی از آن دو تا چیزی نیست چون دروغ هستند.
جنگهای تاریخی را، واقعی و در همان تاریخ تجسم کنید، نه آنطوری که هالیود می خواهد.
قابل توجه دشمنان بیگانه کودن، ملت ایران با هوش تر از این حرف ها و داستان ها می باشند که تبلیغات و دروغها را باور کنند، مردم که می توانند پر شور و آینده نگر و سنت گریز باشند. دشمنان احمق ایران بزرگ، رمانهای خیالی و افسانه ای را به نام سرگذشت و تاریخ مینویسند و احمقانه تر می پندارند ایرانیان باور می کنند. وقتی می گویم دروغ هستند و آنها را با تاریخ و فرهنگ یادگیری نقد می کنم، فوراً می گویید منابعت کو؟ دشمنان نا بخرد مگر خودتان برای این دروغها منابع و شواهد علمی ذکر کرده اید ویا دلایل منطقی و جامعه شناسی دارید؟ یک نادان در ابتدا با ایرانیان دشمنی کرده دروغ گفته و استعمار از پانصد سال پیش تو بوق کرنا کرده است و هزار هزار نوکر ناکس آمده و این دروغها را با سلیقه خود و امکانات استعماری به خورد مردم ساده داده اند. جوانان عاقل و تحصیل کرده با دانش ایرانی و بهره مند از دانایی قرن 21، زمانها و فضاهای خالی و یا تحریف گردیده و پرشده از دروغها را کاملاً علمی و با شواهد و مدارک واقعی خواهند یافت و تاریخ شیرین ایران عزیز را با علم نوین تاریخ و سیاستی دگر می نگارند. این وبلاگ سر نخ برای تحرک و دیدی جدید در تاریخ و سرنوشت است. Anoush Raavid حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم سنت گریزی و دانایی قرن 21 تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار در وبلاگ انوش راوید بنام: جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران http://www.ravid.blogfa.com
No comments:
Post a Comment